معنی (درمورد جانور) طلب شده، ترتیب، نظم، شکل، سلسله ترشیده، جلف مقام، صف، ردیف، قطار، رشته، شان، رتبه، اراستن منظم کردن، درجه دادن، دستهبندی کردن، انبوه, معنی (درمورد جانور) طلب شده، ترتیب، نظم، شکل، سلسله ترشیده، جلف مقام، صف، ردیف، قطار، رشته، شان، رتبه، اراستن منظم کردن، درجه دادن، دستهبندی کردن، انبوه, معنی (bckmcb [اjmc) zgf abi، تcتdf، j'k، alg، sgsgi تcadbi، [gt krاk، wt، cbdt، rzاc، caتi، aاj، cتfi، اcاsتj kj'k lcbj، bc[i bاbj، bsتifjbd lcbj، اjfmi, معنی اصطلاح (درمورد جانور) طلب شده، ترتیب، نظم، شکل، سلسله ترشیده، جلف مقام، صف، ردیف، قطار، رشته، شان، رتبه، اراستن منظم کردن، درجه دادن، دستهبندی کردن، انبوه, معادل (درمورد جانور) طلب شده، ترتیب، نظم، شکل، سلسله ترشیده، جلف مقام، صف، ردیف، قطار، رشته، شان، رتبه، اراستن منظم کردن، درجه دادن، دستهبندی کردن، انبوه, (درمورد جانور) طلب شده، ترتیب، نظم، شکل، سلسله ترشیده، جلف مقام، صف، ردیف، قطار، رشته، شان، رتبه، اراستن منظم کردن، درجه دادن، دستهبندی کردن، انبوه چی میشه؟, (درمورد جانور) طلب شده، ترتیب، نظم، شکل، سلسله ترشیده، جلف مقام، صف، ردیف، قطار، رشته، شان، رتبه، اراستن منظم کردن، درجه دادن، دستهبندی کردن، انبوه یعنی چی؟, (درمورد جانور) طلب شده، ترتیب، نظم، شکل، سلسله ترشیده، جلف مقام، صف، ردیف، قطار، رشته، شان، رتبه، اراستن منظم کردن، درجه دادن، دستهبندی کردن، انبوه synonym, (درمورد جانور) طلب شده، ترتیب، نظم، شکل، سلسله ترشیده، جلف مقام، صف، ردیف، قطار، رشته، شان، رتبه، اراستن منظم کردن، درجه دادن، دستهبندی کردن، انبوه definition,